نخستین مطلب

بسمه تعالی

باید پذیرفت که در جهان امروز عرصه دانش و فعالیت، در حوزه علوم و روابط انسانی پربار تر شده اند و جوامع گوناگون بی وقفه به دنبال رفاه، آرامش، نشاط و رضایتمندی افزون تری هستند. خود شناسی، خداشناسی و شناخت محیط پیرامونی همراه با تلاش مجدانه به عنوان مایه سعادت و خوشبختی انسان ها به توسعه پایدارتری انجامیده و ناگزیر قابلیت ها، شایستگی ها، خلاقیت ها و نوآوری ها در نزد نخبگان جامعه بر مدار خدمت و ظرفیت سازی بیشتری در جریان است. و البته حقیقت چیز دیگری است و بین خیال و واقعیت شکافی عمیق وجود دارد. نظریه پردازی یک موضوع و عرصه عملیاتی شدن پندار ها و طرح ها مقوله مهم دیگری است. حرف زدن آسان، عمل دشوار و حصول نتیجه بسیار سخت می نماید. رهبران و مدیران سازمان ها به دنبال پیرو و پیروان، نیازمند مدیر و پیشوایند و موفقیت در انتظار هردو باهم. بنابراین در مزرعه نیاز بذر امید را باید کاشت تا از خرمن تلاش، حاصل یک زندگی سعادتمندانه را درو کرد.

پ.ن: مطالب و یادداشت هایم را در این وبسایت می نویسم.

محمدابراهیم خلیلی

توان تشخيص Discernment

“توان تشخیص”
“Discernment”
این که قادر باشیم که، کدام نیمه را باور کنیم،نیازمند توان تشخیص هستیم!
این که بدانیم ،که استعداد انجام چه کاری را داریم،و آن را باور کنیم،و مجدانه و مسئولیت شناسانه فقط در آن حوزه به کار بپردازیم ،نه کار در حوزه ای دیگر،به توان تشخیص محتاج هستیم!
این که بتوانیم که،بر سر دوراهی تصمیم گیری،صراط مستقیم را برگزینیم،نه بیراهه را،ناگزیر به دارا بودن توان تشخیص هستیم!
این که تصمیمی را نسازیم که ،خودمان هم به صحت و درستی آن بطور قاطع،ایمان نداریم ،و خالی از ابهام و تردید و دودلی نیست،و جامعه مخاطب را به واسطه یک تصمیم مشکوک و سوال برانگیز،در عسر و حرج قرار ندهیم،بازهم نیازمند به توان تشخیص هستیم!
اشخاصی که معتقدند شایسته قرار گرفتن در جایگاه های مدیریتی در جامعه هستند و در پذیرش چنین مناصبی پیشقدم می شوند،باید به توان تشخیص و قدرت بینش،که متکی بر شم و تفکر عقلانی است،آراسته باشند.زیرا کارآمدی و تاثیر گذاری،خصوصا در مصادر مدیریتی جامعه،بویژه مناصب مدیریتی مهم و سرنوشت ساز،هر آیینه مستلزم بصیرت و شناخت و بینش آگاهانه است.
قدرت تشخیص یا در دامنه ای گسترده تر ،همان بصیرت،در کنار سایر مشخصات و مختصات مدیریتی ،یکی از مهمترین شروط لازم،در رهبری و مدیریت،و یکی از صفات شایسته و تمجیدی در اشخاص مدعی مدیریت،تلقی می شود،تا قادر باشند با تکیه بر آن، در مصادر امور سرنوشت ساز در جامعه قرار گیرند.در غیر این صورت، آنانی که از توان تشخیص کافی برخوردار نیستند، از گرانیگاه عقلانی ،هرگز نباید به خود اجازه دهند که چنین مراتب مهم و تاثیر گزاری را به خود اختصاص داده و سرنوشت یک جامعه جمعیتی عظیم و یا یک سازمان و نهادمردمی بزرگ را در ید قدرتی خود ،که قدرتمندی اش، ناشی از قدرت قانونی آن جایگاه است،قرار دهند!و با وجود چنین کاستی مهم و موثری ،غیر منصفانه و به دور از دارا بودن قابلیت های کیفی و عینی و لازم برای مدیران و مدیریت،از مردم شریف وبزرگ منش،برای خود رای خادمی ومدیریت بر شون زندگی اجتماعی آنان،کسب کنند!
جوامع بزرگ و سازمان های عظیم مردمی و مردم نهاد،همواره با مشکلات عدیده و پیچیدگی های اداری و گسستگی مدیریتی به لحاظ واحد نبودن و آشفتگی های مختلف در منابع و زیر ساخت ها و ارائه خدمات و تامین تقاضاهای به حق شهروندان خود مواجه اند.بنابراین افرادی که از نظرتوانایی تشخیص ،فاقد ظرفیت کافی و لازم هستند،هیچگاه نمی توانند و قادر نخواهند بود،در شرایط خاص و تعیین کننده،بر اوضاع و شرایط حساس ایجاد شده،مدیریت عالمانه و خردمندانه نمایند،و در غایت امر ،هم ،کارایی سازمان را ،در مفهوم کوته بینانه خردورزی محصور می کنند،و همین طور ،جامعه را از قابلیت های توسعه و ارتقاء کیفیت خدمات قابل ارائه دور کرده و ایضا شهروندان را از داشتن یک زندگی رضایت مندانه،محروم می دارند!
نمی توان با عنوان مدیریت، و لایق و درشان خود دانستن آن جایگاه، در باور مذبذب ،در گفتار متناقض ،در عمل متزلزل و در برخورد و تعامل با مخاطبان،غیر قابل اتکا ،بی ثبات،ناکارآمد و به اصطلاح در انجام وظایف مدیریتی و در مقام پاسخگویی،هم به نعل و هم به میخ، همزمان نواخت.
چرا که این رویکرد دوگانه و متناقض،یک نشانه مهم از عدم توانایی در تشخیص صحیح است ،که یکی از شروط لازم برای مدیران، در مقام مدیریت شمرده می شود.
منطقی به نظر نمی آید که در قاموس مدیریت، در مواجهه با امری خطیر و تعیین کننده و در مقطع تصمیم گیری و تعیین تکلیف کننده ،برای سازمان و جامعه مخاطب آن،هم در موضع موافق بود و هم در موضع مخالف.هم مدعی قانون بودو هم ناقض آن.هم اهل تعارف در استقبال نبود و هم طالب خوش درخشیدن در بدرقه بود.ناظر بودن را حق قانونی دانست و در عین حال هیچ آثاری از نظارت را ندید.مسئول بود، اما پاسخگو نبود. هم به هنر مدیریتی،که در واقع مدیریت، هنر تصمیم گیری و تصمیم سازی در لحظه ها ،برای حفظ و صیانت از منافع و مصالح مخاطبان و جلوگیری از خسران و ضایعات ناشی از نبود مدیریت بصیر و تمیز دهنده است،بالید و به آن معتقد بود و هم در اتخاذ تصمیماتی استراتژیک و سرنوشت ساز و بسیار مهم،تصمیم گیری را به ایام بعید موکول و حواله داد.،هم مسئولیت پذیرفت و هم در قبال آن پاسخگو نبود.قرارداد بست ،اما آن را اجرا نکرد.نه به پیروزی اعتقاد داشت و نه خود را یک شکست خورده دانست.نه موضع را قبول داشت ،و نه به تغییر غیر قابل انکار آن موضع هم معترف بود.به ثبات اعتقاد داشت ،اما در عین بی ثباتی و تزلزل ،نقش خود را سازنده و مصلح قلمداد کرد.هم اهل نحله یقین بود ،و هم از اهالی قبیله تردید.هم تواناییها ی مدیر را شمرد و ستود ،وهم بر بن مایه های ضعفی ،انگشت نشانه را قرار داد که ارکان تخریب و متلاشی کردن و پوکاندن همه آن تواناییهاباشد.هم به منافع ایمان داشت ،و همزمان بر مضار هم، صحه گذاشت.هم .. .!
به هر حال فراگردهای اندک احصاء شده در فوق ،در واقع و تحقیقا،سندروم های عدم کامیابی و موفقیت،در جایگاه های مدیریتی،به دلیل فقدان قدرت تشخیص و عدم بصیرت غیر قابل نفی،تلقی می شوند.زیرا امکان دستیابی و تحصیل بهترین گزینه ها،در حل مسائل و مشکلات موجود و پیش آمده ،و اتخاذ تصمیمات درست و خردمندانه را برای مردم ذینفع ،از دسترس دور و تقریبا غیر ممکن می سازند.بنا براین اگر محل اتکا ،در امر مدیریت چنین باشد ،بناچار باید پذیرفت که هنوز تا رسیدن به بهترین ها، برای مخاطبان و سازمان،فاصله بعیدی وجود دارد که تقریب آن ،نیاز مند حضور نخبگان در صحنه مدیریت ،باشایستگی و توان تشخیص لازم و کافی و اتخاذ تصمیمات هوشیارانه دیگری است.زیرا که نباید بدلیل عدم توان شناخت و فاصله داشتن از بصیرت در مسئولیت های مدیریتی سرنوشت ساز،ستانده های کوچک و پاداش های کم بها،باعث شوند تا از پیش آمدهای خسارتبار بزرگ،که در آینده ،مصالح و منافع جامعه را به مخاطرات بیشتری خواهند افکند،چشم پوشی کرد،وتصمیمات مهم و موثر را ،قبل از اینکه از غربال بصیرت عبور داد،اتخاذ کرد!

“به خاطر داشته باشیم”

 

به خاطر داشته باشيم:

 

کسانی که در حوزه کاری خود،بالاترین نقد و اعتراض منصفانه را دارند،قطعابیشتر از همه مسئولیت پذیرند ؛

به این دلیل که ،مفهوم مسئولیت را ، نیک می‌دانند و بهتر از کسانی که با تکیه بر توجیهات مصلحتی یا منفعتی، سکوت می کنند،و ایام را در ظاهر به کام می گذرانند!مسئولیت خود را ایفا می کنند،پاسخگو هستند،و در امانتی که بر دوش دارند ،هرگز خیانت نمی کنند!

کسانی که بعد از هر جنگ و دعوایی،

زبان به پوزش باز می‌کنند،

نه بدان علّت است که خود را مدیون شما می‌دانند و یا ترسی بر آنها غالب شده است،نه، بلکه از آن روی است که درک می کنند که، شما ، دوست واقعی آنها بوده اید !

کسانی که برای شما متنی را می‌فرستند،

نه بدان سبب است که کار بهتری ندارند که انجام دهند،

بلکه از آن روی است که مهر شما را در دل و جان دارند!

بسرعت روزها و ماه‌ها و سالها از پی هم خواهند گذشت

تا بدانجا که دیگر هیچ تماسی برقرار نخواهد بود. و همديگر را ناخواسته فراموش خواهيم كرد.

یک روز،

که دیر نیست،

همه ما،از یکدیگر جدا خواهیم شد…!

پس:

حالا که هستیم،آیینه واقعی هم باشیم.

آیینه را نشکنیم!آیینه شکستن خطاست!

شک نکنیم…!!

روزی…

کسی…

بر روی پلی…

علت را…

خواهد پرسید…!

چه جوابی خواهیم داشت…؟؟؟

تحشیه ای بر یک قیاس

 

“تحشیه ای بر یک قیاس”

طی چند روز گذشته یکی دو مطلب ، از طرف عزیزانی،با ادعای حمایت از مدیریت شهری ،و با بهانه قرار دادن مطالب  منتشر شده از جانب من ، نگارش شده، و در آن، با قیاس عملکرد دو شهردار کوشیده است تا چنین نتیجه بگیرد که شهردار مطلوب ایشان، دارای امتیازات و خصوصیات مدیریتی ویژه ای است و به زعم نگارنده محترم ، الحمدلله بسیار موفق عمل کرده است ،و به همین دلیل باید قابل ستایش باشد و اجازه داده شود تا همچنان  مدیریتش بر اریکه بلدیه  مستدام گردد.که البته خواهش مذمومی هم نیست. از نظر من هم،این جنبه از اقدام و تقاضا، از آن جهت که در ارتباط با ثبات در روند مدیریت شهری است،بسیار پسندیده و می تواند امید بخش باشد. اما ابهام در کلیت مطلب ،این است که در شرایط فعلی، که در شهر و مابین مدیران ومدیریت شهری،عدم تفاهم و پیچیدگی هاو پرسش و پاسخ های مکرری،در باره عدم مدیریت مقبول در شهر،و مشکلات موجود برای مردم،و طرح آن ها از طرف نمایندگان مردم در شورای شهر ،با کمال تاسف وجود دارد، این قیاس مع الفارقی که صورت گرفته ،آیا فقط خلط مبحث علمی با نقد و احتمالا،توجیه چرایی عدم انجام وظیفه ،با بهانه مقایسه عملکرد دو شهردار،از طرف نگارنده مطلب، نیست؟ که نه تنها در اوضاع فعلی ،صحیح به نظر نمی آید بلکه نشانه ای از دستپاچگی و آواز خوانی بی موقع ودر عین حال دفاعی تخریبگرانه ،نسبت به مدیری است که با تمام توان ،سعی در انجام وظیفه خود دارد. و با همه مشکلاتی که در مقابلش وجود دارد و برخی نیز شاید، دست ساز است ، در حال مبارزه و خدمتگزاری است.و من بخوبی و بسیار بهتر وبیشتر، از نگارنده گان محترم مقایسه گر،با چنین اوضاعی آشنا هستم و بسیار بهتر از آنها چنین وضعیتی را درک کرده و می کنم .  با عرض شرمندگی وپوزش،باید عرض کنم که ،شایدحمایتی از این نوع غیر مدبرانه ،در نهایت صادقانه بودن، بیشترحکایت دوستی خاله خرسه را  برای خواننده تداعی می کند. زیرا،

نگارنده محترم آیا نیندیشیده است که توسل به این قیاس کاملا نسنجیده و بیهوده ،در حال حاضر ،که هیچ ضرورتی  برای نگارش آن را نمی توان متصور بود،آیا حرکتی، با عنوان دلسوزانه و خدمت به مدیر خادم و موفق را،یدک می کشد؟شاید در فرصتی مناسب تر ،نگارشی از این باب ،حتی فایده رسان هم می توانست باشد،و مورد استقبال نیز قرار می گرفت .اما در حال حاضر،تا چه اندازه ،این مقایسه ،می تواند با لحاظ اوضاع فعلی  به هم ریخته و …،به کمک مدیریت شهری بیاید،و برای کاهش تنش ها و رفع  کدورت ها و حل کاستی ها و زدودن مشکلات و نارسایی ها،مفید فایده بوده و راهگشا باشد؟

به هر حال ،بنا بر توضیحات فوق،و از منظری دیگر و با استناد به فرمایشات برخی از اعضای محترم شورای شهرو مقامات استان و رسانه ها،(لطفا توجه فرمایید،مواردی را که در ذیل گفته خواهد شد را من از طرف خود نمی گویم )،و با توجه به مطالب منتشره از سوی نگارنده محترم،که در هر حال،  فاقد ارزش نه چندان واجد محتوا بوده،و بی ثمر است،ناگزیر باید در قبال مقایسه صورت گرفته،به شرح کوتاهی که خواهد آمد، بدنبال پاسخی هایی برای سوالات ذیل بود، البته شایسته به نظر می آمد، اگر نگارنده محترم ،نیم نگاهی به توضیحی که داده شد، می داشت ،و به جای نیت خوانی ،و الصاق آن به انتخابات آتی ،که لازمه اش عالم الغیب بودن است و بعید می دانم که قیاس کننده محترم،صاحب آن کرامات باشد،پس به ناچار، باید منتظر باشد تا وقایع آینده، در مورد آن قضاوت کند،نه ایشان ،و به جای پرداختن به قیاس مع الفارق ،و آسمان و ریسمان کردن بی حاصل عینیات  و ذهنیات ،به بررسی و پاسخ یابی راه حل های مواردی که متعاقبا،خواهد آمد، می پرداخت ،شاید بهتر و بیشتر می توانست که ،در عمل ،نه در حرف، و بازی بازی با کلمات و جملات خزعبل،به یاری مدیریت شهری همت گمارد!حال شاید لازم باشد ،که ایشان بیاندیشند که:

آیا بااین قیاس ها ، مسئله ترافیک شهر و مشکلات مربوطه،که بخش عمده ای از سردرگمی  آن، متاثر از اجرای پروژه هایی است که بدون توجه به تامین زیر ساخت های اولیه ،ایجاد شده است ،حل می شود؟(توجه داشته باشید که هیچکس مخالف ایجاد طرح های جدید و مدرن، که به شادابی و نشاط و رفاه مردم در زندگی شهری می افزاید،که بطور مثال پیاده راه هم یکی از آن ها  می تواند باشد،نیست).آیاچاله چوله های شهر ترمیم و آسفالت خیابان ها و معابر، استاندارد شده و مشکلاتی که ،مردم همواره نسبت به آن گله مندند،مرتفع می گردد؟با این قیاس ها،بدهی ایجاد شده200-300 میلیارد تومانی شهرداری صفر می شود؟شهرداری از ورشکستگی خارج شده و بارپرداخت تعهدات ایجاد شده و بدهی های حاصله،از دوش شهروندان شریف و نجیب وصبور شهر ،پایین کشیده می شود؟مدیریت مطلوب شما،متعهد می شود و تضمین می کند که اگر نتوانست  منابع مالی پروژه های به اجرا در آورده را، در دوره مدیریت خود،تامین و پرداخت کند،شخصا و از محل دارایی های خود ،مطالبات طلبکاران رابپردازد و شهرداری و شهروندان را ،مدیون اقدامات دقیق مطالعه نشده ،و بدون تامین منابع پیش بینی شده ،نکند؟ بیش از 3000 ابلاغ صادر شده برای کارکنان خدوم و شریف شهرداری،امنیت شغلی و ثبات روحی و روانی،برای آنان فراهم می سازد و آنان با شور و اشتیاق و آرامش خاطر ،برای خدمت و تکریم ارباب رجوع و شهروندان ،به محل کار خود می آیند و به خدمتگزاری می پردازند؟با قیاسی که فرموده اید،معضل مرکز زباله سراوان و مخاطرات ناشی از شیرابه ها ،فیصله می یابد ؟درناوگان حمل ونقل عمومی،با اتوبوسهای نو و جدیدو مستقم از شرکت تولید کننده، خریداری شده، و به شهر وارد می شوند و ،با برنامه منظم وجابجایی به موقع و سریع مسافران،اسباب آسایش شهروندان را ایجاد می کنند؟دیگر اتوبوس های دست دوم بازسازی شده ،به شهری که اولین اتوبوس واردشده به کشور ،در سطح خیابان های آن به حرکت درآمده،با افتخار و با جشن و سرور، رونمایی نمی شود؟دیگر گفته نمی شود که در بیچارگی محض هستیم و تنها 20 دستگاه اتوبوس فعال داریم؟دیگر بیش از نیمی از بودجه پیش بینی شده،که تاکنون محقق نشده،محقق می شود؟انحراف بودجه چند صد درصدی در پروژه ها رخ نمی دهد؟ضایعه انحراف در بودجه پیش بینی شده،برای دیگر پروژه ها ،پیش نمی آید؟بعد از پیش آمدن انحراف در اجرای پروژه ها ،تقصیر و کوتاهی به گردن این و آن انداخته نمی شود؟اقتصاد ی مدرن ،مبتنی بر گردشگری برای توسعه،عینی شده و مردم از فواید و آثار آن بهره مند می گردند؟نارضایتی بازاریان و فعالان اقتصادی در سطح شهر،با نتایجی که از اجرای برنامه های اقتصادی مدرن،که به قول خودتان هنوز حاصل نشده است،و فقط با جملات قشنگی تا کنون بیان می شوند،با روغن لذیذ تاثیرات اقتصادی آن گفته ها بر محتویات سفره هایشان ،افزوده و پخته می شود؟با این قیاس ،سرمایه گذاران بخش خصوصی و غیر خصوصی،برای سرمایه گذاری های کلان ،در پروژه های شهری،با دعوت شما، از هم سبقت می گیرند؟خیابان های عریض و طویل ،چهارجهت شهر را به هم ملحق می کنند؟مشکلات موجود در حاشیه های شهر از بین می روند؟ساخت و سازهای انبوه و کلان، در سطح شهر، سرعت می گیرند؟طرح جامع و تفصیلی شهری آن طور که تهیه شده اند،بدرستی مطابق طرح اجرا می شوند؟   توجه به تامین منابع پایدار و ورود به تامین زیر ساخت ها قبل از ورود به عملیات نمایشی و ظاهری،اولویت پیدا می کنند؟با قیاس انجام شده،منبعد قبل از کسب مجوز از شورا ،هیچ طرح و پروژه ای،اجرائی نمی شود؟بعد از این مقایسه، تئوری اول راه بیانداز و بعد جابیانداز ،از دستور کار خارج می شود؟بودجه شهرداری واقعی تنظیم می شود و با ایجاد کسری آگاهانه در بودجه، بر بدهی های شهرداری ،دیگر افزوده نمی شود؟کسری بودجه با قیاس، تامین می شود؟با دستاوردهای بهتری،برای مدیریت شهری،نسخه تجویز می شود؟تاثیر اقتصادی پیاده راه،مشهود می شود و فعالان حوزه کسب و کار و بازار پیرامون آن ،از نارضایتی خارج می شوند؟پیاده راه واقعا فرهنگی می شود؟در این صورت ،تعریف نام فرهنگی که بر روی این پروژه گذاشته شده است،عینا مصداق فرهنگی پیدا می کند؟ سبز میدان،دیگر سنگ میدان،نامیده نمی شود؟دیگر هزینه 40درصد کار اجرائی در پیاده راه،از مرز بیست میلیارد تومان نمی گذرد؟ابهامات مطرح شده ،در هزینه های پیاده راه، با انتشار اسناد و مدارک مربوطه،روشنگری می شود؟اگر درخواست شد که مدارک و اسنادمربوط به برخی از پروژه ها ،در اختیار رسانه ها و مردم قرار گیرد،تا ابهاماتی را که بعضی از مقامات و رسانه ها مطرح می کنند ،تا با ملاحظه آن ها مرتفع شود،در اختیار آنان قرار داده می شود؟با متر ومعیار مشخص تری، سخن گفته و مطلب نوشته و قیاس می شود؟درخت های زیبا و سمبل،با قدمت چند ده ساله و خاطره انگیز،از خیابان های شهر جمع آوری نمی شوند؟مدیران سازمان ها و دیگر  واحدها ی شهرداری ،هر چند روز و هر چند ماه،پس از این دیگر جابجا نمی شوند؟ از ورود یکباره و فله ای، برای انجام پروژه هایی که فاقد اولویت بندی است وهیچ کدام،معلوم نیست چه موقع به نتیجه نهایی خواهد رسید،ممانعت می شود؟،وبعد از افتتاح نیمه کاره،آیا دوباره،کنده کاری ها شروع نخواهد شد و هزینه مجددی به  شهر و شهروندان ،تحمیل  نمی گردد؟اصطلاح کارگاه عمرانی شدن شهر،که در واقع،تا زمانی که  در مرحله عملیات قرار دارد و طبق برنامه پیش نمی رود و خاتمه نیافته و برای بهره برداری در اختیار مردم قرار نگرفته است،فقط کنده کاری و غیر قابل استفاده به حساب می آیدو  باعث سلب آرامش و آسایش و ایجاد تشویش و نارضایتی در شهروندان است،موجب شرمندگی و سرافکندگی تلقی نمی شود؟،اختلافات موجود در بین مدیران و مدیریت شهری، اصلاح شده و از میان برداشته می شود و صلح و آرامش و یکدلی و هماهنگی و همراهی،جای آن را می گیرد؟حقوق عقب افتاده کارکنان زحمتکش شهرداری ،که ممر درآمد دیگری،برای گذران حداقلی خود و خانواده اشان ندارند،به موقع پرداخت می شود؟حقوق به تعویق افتاده بیمه کارکنان ،که از دریافتی آن ها کسر شده و پرداخت نشده،پرداخت می گردد؟دفتر چه های در حال حاضر فاقد اعتبار،معتبر می شوند وصاحبان دفترچه های معتبر،با خیال آسوده،در زمان اضطرار ،می توانند از آن استفاده کرده و به مراکز درمانی ،مراجعه کنند؟شهر از مرحله کف تفاهم نامه با سازمان یونسکو،یعنی ثبت شهر خلاق خوراک،(که در همین مرحله هم مایه مباهات است )ارتقاء پیدا کرده و به همکاری های دانشگاهی ،علمی،فرهنگی و هنری و…،می انجامد؟دیگر کسی شاهد سلب اعتماد عمومی و بی ثباتی،در مدیریت شهری نخواهد بود؟با این قیاس ها مدیر،شاخص،قهرمان،،برند،موفق و امیرکبیر خواهد شد؟هفت جد و آباد مردم ،(به قول خودتان)،به یک مدیر فراملی و با برنامه های جهانی تبدیل می شود و دیگران از سراسر گیتی،برای الگو برداری و بهره مندی از ایده ها،طرح ها و نظرات ذهنی و عینی مدیر ایترنشنال،به در گاه ایشان پناه می آورند!بعد از این مقایسه،دیگر از شهرها و استان های دیگر،پیمانکار،برای عقد قرارداد،و مصالح  درجه چندم و بی کیفیت،برای کار و مصرف در پروژه های شهر رشت،به رشت وارد نمی شود؟،و بعد از این مقایسه، فقط با پیمانکاران بومی ،قراردادها بسته می شوند ،و از تولید کنندگان بومی ،مصالح مورد نیاز پروژه ها ،خریداری خواهد شد؟ اگر لازم باشد،کسانی در شهرداری ،به خدمت گرفته می شوند که بومی شهر و استان باشند؟بکار گیری مشاوران ،حساب و کتاب پیدا می کند؟بدون مجوز قانونی، کسی به کار گرفته نمی شود و با او قراردادی بسته نخواهد شد؟با قیاس انجام شده، بهانه نیت خوانی و نیت سنجی،در مورد اینکه چه کسی قصد کاندیداتوری در انتخابات را دارد،خاصیت خود را از دست می دهد و به غلط بودن متر و معیار نیت خوانی اش، اعتراف می کند؟بدون اجازه قیاس کننده،کسی برای انتخابات ،ورود نمی کند و مردم هم، بدون اجازه او ، به کسی رای نمی دهند؟و دیگر لیست انتخاباتی ،از طرف شخص یا اشخاص و یا مدیری،بسته نمی شود؟به نظرات مردم و منتخبین آن ها ،اطمینان شده و به آن ها احترام گذاشته خواهد شد؟ قوانین و مقررات مالی و معاملات،در تمام قرادادهای خرد و متوسط و کلان ،کاملا رعایت می شود؟رود خانه های شهر ساماندهی می شود؟با قیاس کردن،طرحی که در صحن شورا ،نمایش داده می شود،با آنچه که در عمل اجرا می شود ،تفاوت فاحش پیدا نمی کند؟نحوه انتخاب پیمانکاران ،نحوه بستن قراردادها،ترک تشریفات،عقد قرارداد با برخی از اشخاص و پیمانکاران و…، محل تردید و بحث برخی از اعضای محترم شورا ،در جلسات شورا، نمی شود؟دیگر افراد خاص در مناقصه ها ، ورود نمی کنند؟و سوال دیگر اینکه ،آیا با این قیاس ها…،بحث سوال و استیضاح مکرر،از مدیر شهری ، منتفی می شود؟آیا با قیاسی که….؟

حال ،با توضیحاتی که تا کنون داده شد،آیا به نظر قیاس کننده محترم، عقل و تدبیر و منطق،حکم نمی کند ،با تامل در موارد مطرح شده،به دنبال راه های بهتری،برای یاری مدیر و تداوم ماندن بر اریکه بلدیه ،باید بود؟

***

متعاقبا ،به صورت مصداقی ،به موارد مطرح شده ،در  “مقایسه عملکرد دو شهردار….”بطور مشروح پرداخته خواهد شد.انشاا…

“قیاس”

 

” قیاس”

*نکته اول*

واژه قیاس در لغت به معنی سنجش و اندازه گیری دو چیز با هم و یا به معنی تقدیر و مساوات تعریف شده است. بهره برداری از این واژه،اگر بدون آگاهی و شناخت دقیق قیاس کننده،از منافع و مضار مترتب بر آن صورت گیرد ،بیش از آنکه اصلاح کننده باشد ،موجبات فساد ببشتر را فراهم می سازد.به همین دلیل بر اساس آموزه های دینی ما،بویژه در مذهب تشییع، قیاس به شدت محکوم شده است.خصوصا اگر قیاس کننده عزم کند تا قیاس را در ارتباط با احکام و حقایق دینی به کار بندد.و البته ممنوع بودن موضوع قیاس، اختصاص به قوانین دینی ندارد،و فقط منحصر به آن نیست.

امام صادق(ع) به عنوان پرچمدار شیعه اثنی عشری با استناد به فرمایش پیامبرگرامی اسلام(ص)به ابوحنیفه فرمود”قیاس مکن که نخستین قیاس کننده شیطان بود.”(لا تقیس فان اول من قاس ابلیس)”.(1)

زیرا که ابلیس خود را با آدم که مخلوق مبارک خداوند متعال بود مقایسه کرد و با خیره سری ،خود را برتر و عالی تر از آدم به حساب آورد وبا طغیان گری در مقابل خداوند تبارک که احسن الخالقین است،باعث شد تا خداوندقادر و رحمان ،اورا از درگاه خود بیرون کرده و براند و اورا لعنت کند.توضیح دیگر اینکه

منظور از قیاس این است که مقایسه کننده ،موضوعی را ،با موضوع دیگری که  در برخی از جنبه ها با آن شباهت دارد،مقایسه کرده ،و همان حکم و نظری  را که در باره موضوع اول وجود دارد،برای موضوع دوم اثبات کند.بدون اینکه فلسفه و اسرار حکم اول را کاملا در یافته باشد.این اشتباه فاحش در حالی رخ می دهد که مقایسه کننده،به دلایلی که اشاره خواهد شد،توجه نکرده است که ،هر چند موضوعات مطمح نظر او، در پاره ای از جهات با هم شباهت دارند ،اما در بسیاری از جهات هم ، با هم متفاوتند.به اضافه اینکه تمام احکام و فلسفه های حکم اول برای او روشن و مشخص نیست و این مقایسه را که دارد انجام می دهد،یک مقایسه تخمینی و گمانی و حدسی بیشتر نمی باشد.بنا بر این ،از همین منظر ،زمانی که موضوع قیاس مورد مداقه قرارمی گیرد،ملاحظه می کنیم که،امامان و پیشوایان ما ،ملهم از فرمایشات درر بار پیام آور عظیم الشان اسلام(صلی الله علیه و آله)،قیاس را شدیدا محکوم کرده و باطل شمرده اند.زیرا که مفتوح شدن باب قیاس،با لحاظ اشارات فوق ،سبب آن می شود که   آحادی با مطالعه محدود و فکر کوتاه و خود برتربینی و با اشتباه در تشخیص و تعصب بر آمده از جهالت و خشم و یا حسادت ،مخصوصا حسادت پنهان و یا نومیدی و افسردگی و یا نژاد گرایی و قبیله گری ویا کبر و غرور ابلیس گونه و یا…،به محض اینکه منافع و مصالحی را از افق نگاه خود مشاهده کرده و یا خطر اضمحلال آن ها را احساس کنند،دو موضوع معطوف به مقاصد و تمایلات  خود را ،که از پاره ای جهات مساوی تشخیص داده اند،حکم یکی را،در باره دیگری،مطابق با نظر خود اثبات و مصادره به مطلوب کنند.که به این ترتیب آغازی برای هرج و مرج و بروز بی عدالتی از منظر اجرای قوانین و احکام ایجاد خواهد شد،و عدالت و انصاف متعلق به طرفین موضوع  ،مورد خدشه و اضمحلال و پایمالی قرار می گیرد.

و همین طور،با تمسک به قیاسی اینچنین،و با سعی در ایجاد زمینه رضایت در یک طرف موضوع،ضمن تضییع حقوق طرف دیگر موضوع،  که احتمالا به لحاظ محدودیت و عدم اشرافیت کافی و عالمانه، به مشمولیت جامع علمی و دانشی خود،و با بی دقتی و ناخواسته ،خشم و غضب الهی را نیز بر  می انگیزد.در این حالت بی شبهه و تردید،باید منتظر عواقبی بود که برای ابلیس، از طرف خداوند حاضر و ناظر ، صادر شد!

در برخی از موارد نیز ممکن است قیاس کردن، زمانی و براساس مصلحتی از طرف قیاس کننده اتفاق  بیافتد که قیاس کننده بنا دارد تا  در واقع با  مستمسک قرادادن موضوعی،مطلبی  را که تولید شبهه و ابهام کرده است رابه نوعی توجیه،  و طرف موضوع مورد نظرش را ،با قیاس کردن  تبرئه نماید. ولو اینکه،مورد مرتبط با موضوع منظور،بر روندی مغایر با موضوع اول ، در حرکت باشد ،و به تعبیری با طغیانگری به صراطی مقبول و مطلوب،مستقیم نباشد.و به این ترتیب و با چنین قیاس واقع شده،از رنج درون و مجازات برون و سرزنش دیگران رهایی یابد.

کوتاه سخن اینکه ،یکی از راه های نفوذ شیطان در آدم ،بنا بر عهدی که با خود بسته است،نفوذ در ایمان ،ایجاد شک و تردید،نفاق،وسوسه و تشویق به قیاس گری و…،است. زیرا که ابلیس نخستین بنیانگذار کبر ، استبداد ،طغیان ،یاغی گری و اعتماد به رای شخصی است.

نتیجه اینکه قیاس در مکتب شیعه،فاقد وجاهت و حجیت است،مخصوصا در موارد فقهی!

در مورد قیاس ،امام علی(ع)می فرماید:”هر کس بخواهدبا قیاس به نتیجه ای برسد،تماما در اشتباه خواهد بود”. چون  اصل و اساس قیاس بر مبنای مغلطه و سفسطه می باشد و نمی تواند جایگاهی مبنایی و محکم، در اصول عقاید انسان داشته باشد.

توضیح مهم اینکه ،مقوله قیاس دارای دامنه بحثی بسیار گسترده است،که در علم منطق هم مباحث زیادی را به خود اختصاص داده است،کهباید در فرصت مقتضی به آن پرداخت،و توضیحات فوق فقط اشاره و تلنگری بر آن بود،و اگر مجددا سببی پیش آید،می توان مشروح تر به آن پرداخت.

1-وسایل الشیعه -جلد 27 صفحات 39و46

علل الشرایع -جلد 1 -صفحات86و87

نورالثقلین-جلد 2 -صفحه 6

مدیریت واحد شهری (اصلاح شده)

 

” مدیریت واحد شهری”                    (اصلاح شده)

موضوع مدیریت واحد شهری از جمله مسائل مطرح در زبان مدیران شهری است که عموما مدیران شهری،نبود ان را یک معضل اساسی در عدم دستیابی به برخی از موفقیت ها در اعمال مدیریت خود می دانند، و در بعضی از اوقات در مقام پاسخگویی به انتقادات و اعتراضاتی که از جانب مردم به لحاظ مشکلات ایجادشده از اجرای عملیات عمرانی و خدماتی صورت می گیرد نارسایی ها و کاستی ها را مرهون فقدان مدیریت واحد در اداره درست شهرو پیشرفت کارها می دانند.

به همین لحاظ از عمده دلایلی که مکررا مدیران شهری ،در ارتباط با عدم انجام به موقع و به تعویق افتادن پروژه های در حال اجرا در شهر ،در بخش های عمرانی،خدماتی،محیط زیستی و …،اظهار می کنند و مورد استناد قرار می دهند،عدم دسترسی و نبود مدیریت واحد و یکپارچه شهری در شهرها و خصوصا در کلان شهرهاست.

این دست آویز بیشتر از آن جهت مورد استناد قرار می گیرد که مدیران شهر معتقدند به دلیل نبود اختیار و در نتیجه عدم امکان هماهنگی با سایر ادارات و سازمان ها یی که در عملیاتی شدن پروژه های شهری به نوعی سهیم هستند،اقداماتشان با مشکلات و موانع اجرایی و چند گانه مواجه شده است.

اینکه نبود مدیریت واحد و یکپارچه، خصوصا در شهرهای بزرگ، در اعمال عملکرد موفقیت آمیز مدیران شهری،می تواند تاثیر گذار باشد محلی از تردید ندارد. اما چگونگی برداشتن این مانع و حل این اشکال و رفع این ناهماهنگی،به نحوی که قابلیت پذیرش و اجرایی داشته باشد،موضوع مهمی است که باید در نبود مدیریت یکپارچه شهری، در حال حاضر در شهرها ،که گستره آن در سطح کل کشور نیز وجود دارد، با لحاظ ضرورت وجودی مدیریت واحد شهری به دقت در دستور کار قرار گرفته و مورد بررسی و تصمیم سازی قرار گیرد،و دستگاه های ذیصلاح سیاست گذار و مقنن به بررسی و حل موضوع توجه جدی معمول دارند،و نسبت به تعیین تکلیف آن به نحو مقتضی بپردازند.لیکن در این زمینه سوال اساسی  این است که آیا تا زمانی که این نقیصه (از منظر مدیران شهری)رفع نشده است و در عین حال در شرایط فعلی، امید زود هنگامی هم برای بر طرف شدن آن قابل تصور نیست،آیا هیچ راه حل مناسب دیگری هم برای مدیران شهری وجود ندارد که با تمسک به آن ،روند امور را از مشکلاتی که اظهار می دارند که وجود دارد ،رها کرده و تسهیل کنند و انجام برنامه های خدماتی خود به مردم و شهروندان را تسریع نمایند؟

در پاسخ باید عنوان کرد که چرا، اتفاقا حل این مسئله و معضل که در مرکز نگاه مدیران شهری وجود دارد،چندان هم از منظر قانون گذاران مورد غفلت قرار نگرفته است!زیرا بر اساس لایحه قانونی اختیارات استانداران کشور  مصوب 1359/3/29 و برابر ماده 2 این قانون ،استانداران در قلمرو ماموریت خویش نماینده عالی دولت محسوب می شوند  و مسئول اجرای سیاست عمومی دولت در حوزه ماموریت خود هستند و در کلیه امور اجرایی استان نظارت تامه و عالیه دارند.همین قانون (لایحه قانونی اختیارات استانداران کشور)در ماده 4 خود تصریح دارد که “برای هماهنگ نمودن اقدامات ادارات و سازمان های دولتی و نهادهای انقلابی و اجتماعی هر استان با سیاست عمومی دولت و به منظور تحکیم نهادهای فوق، استانداران می توانند هر وقت مقتضی بدانند جلسات مشترکی مرکب از مدیران و روسا و متصدیان مربوط و افراد دیگری که لازم بدانند تشکیل دهند و در صورت ضرورت اطلاعات لازم را در اختیار مردم بگذارند”

بنا براین مدیران سازمان ها و ادارات و نهادها ،از جمله مدیران سازمان شهرداری و شورای شهر، در هنگام عملیاتی کردن طرح های مورد نظر خود ،که اجرایی شدن آنها نیازمند هماهنگی و همراهی و همکاری برخی از سازمان ها و نهادهای شهری است،می توانند با هماهنگی آقای استاندار به مقصود خود ،یعنی اعمال مدیریت واحد و یکپارچه شهری، در حین اجرای پروژه ها دست بیابند و با استفاده از اقتدار حاکمیتی و اختیار نماینده عالی دولت در استان به عنوان مدیر عالی  و واحد ، بر کلیه سازمان ها و ادارات ونهادها ،طرح های خود را با موفقیت به پایان ببرند.حال با توضح فوق ،اگر در پاره ای از مواقع ،مدیرانی اظهار می نمایند که تاخیر و یا طولانی شدن انجام پروژه های شهری آنها،به دلیل نبود مدیریت واحد و در نتیجه عدم هماهنگی و همراهی مدیران دیگر ادارات و سازمان ها و …،صورت گرفته و آنان مسئولیت و تقصیری در این زمینه ندارند و به همین دلیل از برنامه زمانبندی شده خود عقب هستند و نداشتن اختیار مدیریت واحد در دستان آنها ،سبب عدم توفیق در انجام به موقع پروژه و در نهایت بروز مشکلات عدیده ای برای مردم شده است ،چندان هم پایه منطقی ندارد،ودر مقابل باید گفت ،این شیوه از اظهارات ویا در واقع توجیه ،هم نشانه نبود توانایی هماهنگ سازی مدیر ،و هم به نوعی فرافکنی مسئولیت به دوش دیگران و یا به تعبیری فرار از پاسخگویی به مردم منتقد و ناراضی، و تبرئه کردن خود باید قلمداد گردد.از طرف دیگر، در تبصره 1ماده 2 لایحه قانونی اختیاراتاستانداران قید شده است که استانداران می توانند به بازرسی سازمان ها و ادارات بپردازند و چنانچه نسبت به امور واحدهای مزبور نظری داشته باشند، موضوع را حل و فصل نمایند.که در واقع این امر به منظور کنترل و مراقبت در اجرای درست کار و به طور مسلم برای جلوگیری از عدم شفافیت و یا انحراف از اهداف پروژه ها، به نحو مقتضی و از موضع بالا، حاکمیتی ،و همچنین کیفیتی و کمیتی خواهد بود و ابهامات را درابعاد مختلف ،خصوصا در حوزه مالی و …،خواهد زدود! چرا که حفظ نظم و امنیت و رفاه مردم و آرامش عمومی نیز یکی از عمده ترین وظایف استانداران است و در ماده 5 همین قانون به آن اشاره شده است!

نتیجه اینکه، استناد به نبود مدیریت واحد و یکپارچه ،در حال حاضر و با لحاظ شرایط قانونی موجود، در مدیریت شهر ها ،خیلی هم توجیه محکمه پسند ندارد و چندان هم قابل دست آویز قرار دادن و پاک کردن صورت مسئله نیست!!

بنابر این منطق و دانش مدیریت حکم می کند که مدیران به جای تمسک غیر مدبرانه به این ریسمان نه چندان محکم و مستدل در اوضاع فعلی ،که خیلی هم نمی تواند مقبول عام و خاص باشد،با آگاهی بیشتر از قوانین و مقررات و وظایف قانونی،قدم های صحیح و مدبرانه را در مدیریت شهری بردارند وبا ایجاد هماهنگی های لازم،واستفاده از تسهیلات قانونی، مردم را از شیرینی انجام به موقع و درست کمی و کیفی پروژه های مدیریتی خود  بهره مند سازند!

قطعاهماهنگ سازی توانایی ها، در سطح   سازمانها و استفاده بهینه از فرصت ها ی قانونی را باید بخشی از هنر مدیریت دانست، که فرایندی پسندیده ای  از طریق استفاده از قابلیت های قانونی موجود،می تواند به حساب آید.

مدیریت واحد شهری

 

” مدیریت واحد شهری”

موضوع مدیریت واحد شهری از جمله مسائل مطرح در زبان مدیران شهری است که عموما مدیران شهری،نبود ان را یک معضل اساسی در عدم دستیابی به برخی از موفقیت ها در اعمال مدیریت خود می دانند، و در بعضی از اوقات در مقام پاسخگویی به انتقادات و اعتراضاتی که از جانب مردم به لحاظ مشکلات ایجادشده از اجرای عملیات عمرانی و خدماتی صورت می گیرد نارسایی ها و کاستی ها را مرهون فقدان مدیریت واحد در اداره درست شهرو پیشرفت کارها می دانند.

به همین لحاظ از عمده دلایلی که مکررا مدیران شهری ،در ارتباط با عدم انجام به موقع و به تعویق افتادن پروژه های در حال اجرا در شهر ،در بخش های عمرانی،خدماتی،محیط زیستی و …،اظهار می کنند و مورد استناد قرار می دهند،عدم دسترسی و نبود مدیریت واحد و یکپارچه شهری در شهرها و خصوصا در کلان شهرهاست.

این دست آویز بیشتر از آن جهت مورد استناد قرار می گیرد که مدیران شهر معتقدند به دلیل نبود اختیار و در نتیجه عدم امکان هماهنگی با سایر ادارات و سازمان ها یی که در عملیاتی شدن پروژه های شهری به نوعی سهیم هستند،اقداماتشان با مشکلات و موانع اجرایی و چند گانه مواجه شده است.

اینکه نبود مدیریت واحد و یکپارچه، خصوصا در شهرهای بزرگ، در اعمال عملکرد موفقیت آمیز مدیران شهری،می تواند تاثیر گذار باشد محلی از تردید ندارد. اما چگونگی برداشتن این مانع و حل این اشکال و رفع این ناهماهنگی،به نحوی که قابلیت پذیرش و اجرایی داشته باشد،موضوع مهمی است که باید در نبود مدیریت یکپارچه شهری، در حال حاضر در شهرها ،که گستره آن در سطح کل کشور نیز وجود دارد، با لحاظ ضرورت وجودی مدیریت واحد شهری به دقت در دستور کار قرار گرفته و مورد بررسی و تصمیم سازی قرار گیرد،و دستگاه های ذیصلاح سیاست گذار و مقنن به بررسی و حل موضوع توجه جدی معمول دارند،و نسبت به تعیین تکلیف آن به نحو مقتضی بپردازند.لیکن در این زمینه سوال اساسی  این است که آیا تا زمانی که این نقیصه (از منظر مدیران شهری)رفع نشده است و در عین حال در شرایط فعلی، امید زود هنگامی هم برای بر طرف شدن آن قابل تصور نیست،آیا هیچ راه حل مناسب دیگری هم برای مدیران شهری وجود ندارد که با تمسک به آن ،روند امور را از مشکلاتی که اظهار می دارند که وجود دارد ،رها کرده و تسهیل کنند و انجام برنامه های خدماتی خود به مردم و شهروندان را تسریع نمایند؟

در پاسخ باید عنوان کرد که چرا، اتفاقا حل این مسئله و معضل که در مرکز نگاه مدیران شهری وجود دارد،چندان هم از منظر قانون گذاران مورد غفلت قرار نگرفته است!زیرا بر اساس لایحه قانونی اختیارات استانداران کشور  مصوب 1359/3/29 و برابر ماده 2 این قانون ،استانداران در قلمرو ماموریت خویش نماینده عالی دولت محسوب می شوند  و مسئول اجرای سیاست عمومی دولت در حوزه ماموریت خود هستند و در کلیه امور اجرایی استان نظارت تامه و عالیه دارند.همین قانون (لایحه قانونی اختیارات استانداران کشور)در ماده 4 خود تصریح دارد که “برای هماهنگ نمودن اقدامات ادارات و سازمان های دولتی و نهادهای انقلابی و اجتماعی هر استان با سیاست عمومی دولت و به منظور تحکیم نهادهای فوق، استانداران می توانند هر وقت مقتضی بدانند جلسات مشترکی مرکب از مدیران و روسا و متصدیان مربوط و افراد دیگری که لازم بدانند تشکیل دهند و در صورت ضرورت اطلاعات لازم را در اختیار مردم بگذارند”

بنا براین مدیران سازمان ها و ادارات و نهادها ،از جمله مدیران سازمان شهرداری و شورای شهر، در هنگام عملیاتی کردن طرح های مورد نظر خود ،که اجرایی شدن آنها نیازمند هماهنگی و همراهی و همکاری برخی از سازمان ها و نهادهای شهری است،می توانند با هماهنگی آقای استاندار به مقصود خود ،یعنی اعمال مدیریت واحد و یکپارچه شهری، در حین اجرای پروژه ها دست بیابند و با استفاده از اقتدار حاکمیتی و اختیار نماینده عالی دولت در استان به عنوان مدیر عالی  و واحد ، بر کلیه سازمان ها و ادارات ونهادها ،طرح های خود را با موفقیت به پایان ببرند.حال با توضح فوق ،اگر در پاره ای از مواقع ،مدیرانی اظهار می نمایند که تاخیر و یا طولانی شدن انجام پروژه های شهری آنها،به دلیل نبود مدیریت واحد و در نتیجه عدم هماهنگی و همراهی مدیران دیگر ادارات و سازمان ها و …،صورت گرفته و آنان مسئولیت و تقصیری در این زمینه ندارند و به همین دلیل از برنامه زمانبندی شده خود عقب هستند و نداشتن اختیار مدیریت واحد در دستان آنها ،سبب عدم توفیق در انجام به موقع پروژه و در نهایت بروز مشکلات عدیده ای برای مردم شده است ،چندان هم پایه منطقی ندارد،ودر مقابل باید گفت ،این شیوه از اظهارات ویا در واقع توجیه ،هم نشانه نبود توانایی هماهنگ سازی مدیر ،و هم به نوعی فرافکنی مسئولیت به دوش دیگران و یا به تعبیری فرار از پاسخگویی به مردم منتقد و ناراضی، و تبرئه کردن خود باید قلمداد گردد.از طرف دیگر، در تبصره 1ماده 2 لایحه قانونی اختیاراتاستانداران قید شده است که استانداران می توانند به بازرسی سازمان ها و ادارات بپردازند و چنانچه نسبت به امور واحدهای مزبور نظری داشته باشند، موضوع را حل و فصل نمایند.که در واقع این امر به منظور کنترل و مراقبت در اجرای درست کار و به طور مسلم برای جلوگیری از عدم شفافیت و یا انحراف از اهداف پروژه ها، به نحو مقتضی و از موضع بالا، حاکمیتی ،و همچنین کیفیتی و کمیتی خواهد بود و ابهامات را درابعاد مختلف ،خصوصا در حوزه مالی و …،خواهد زدود! چرا که حفظ نظم و امنیت و رفاه مردم و آرامش عمومی نیز یکی از عمده ترین وظایف استانداران است و در ماده 5 همین قانون به آن اشاره شده است!

نتیجه اینکه، استناد به نبود مدیریت واحد و یکپارچه ،در حال حاضر و با لحاظ شرایط قانونی موجود، در مدیریت شهر ها ،خیلی هم توجیه محکمه پسند ندارد و چندان هم قابل دست آویز قرار دادن و پاک کردن صورت مسئله نیست!!

بنابر این منطق و دانش مدیریت حکم می کند که مدیران به جای تمسک غیر مدبرانه به این ریسمان نه چندان محکم و مستدل در اوضاع فعلی ،که خیلی هم نمی تواند مقبول عام و خاص باشد،با آگاهی بیشتر از قوانین و مقررات و وظایف قانونی،قدم های صحیح و مدبرانه را در مدیریت شهری بردارند وبا ایجاد هماهنگی های لازم،واستفاده از تسهیلات قانونی، مردم را از شیرینی انجام به موقع و درست کمی و کیفی پروژه های مدیریتی خود  بهره مند سازند!

اگر هماهنگ سازی توانایی ها، در سطح   سازمانها و استفاده بهینه از فرصت ها ی قانونی را بخشی از هنر مدیریت بدانیم،  چنین فرایند پسندیده ای یعنی اعمال مدیریت واحد از طریق استفاده از قابلیت قانونی موجود، قبلا  در مرحله اول انجام پروژه جمع آوری روان آبهای سطحی،پروژه بهسازی ورودی شهر،امضای تفاهم نامه با سازمان یونسکو،اجرای پروژه زیرگذر شهید رجایی،امضای قرارداد خواهر خواندگی با  آستارا خان روسیه،تحویل پارک جنگلی 450 هکتاری سراوان به شهرداری و….،درنیمه اول سال 1393بدون شبهه و انحراف،بسیار سنجیده از طرف شهرداری و شورای شهر با هماهنگی با استاندار محترم گیلان برای ارائه خدمت در شهر رشت با نتایجی کاملا موفقیت آمیزصورت گرفته بود و در کتاب “شصت و سومین شهردار”به تفصیل شرح آنها آمده است!

تغییرجهت مثبت positive redirection

 

” تغییر جهت مثبت”

“Positive redirection”

می توان مطلب را با این سوال آغاز کرد که:آیا به عنوان یک مدیر(بطور عام) هدف شما بهبود عملکرد،جلب رضایت و کسب اعتماد مخاطبان،خدمتگزاری و تحصیل موفقیت در مدیریتی که تقبل کرده اید،می باشد؟اگر پاسخ مثبت است و شما مدیری معتقد به منطق و استدلال و مشارکت دادن و بهره بردن از اندیشه های سازنده صاحب نظران در تفکرات مدیریتی در حوزه مدیریت سازمان خود هستید و خود را مدیری کاردان ،کارآمد ، با هوش ،دارای سبک مدیریتی ، متمایز و در عین حال پاسخگو می دانید و مشی  مدیریتی خود را در جایگاهی که برگزیده اید،حداقل خودتان می ستایید،پس چرا در مقابل هجمه ای از انتقادهای منتقدین و معترضین که بیان می دارند که روش و رفتارهای مدیریتی و عملیاتی شما، از منظر بسیاری از ذینفعان سازمان، غیر قابل قبول است،واکنشی در خور و مثبت را بروز نمی دهید؟و کماکان به ادامه روند رفتارهای متناقض وغیر مقبول خود(البته از منظر منتقدان)همچنان اصرار می ورزید؟آیا در چنین شرایطی تصور نمی کنید که معترضان و نقادان اینطور تامل و تحلیل می کنند که یک مشکل اساسی مقصودی و نگرشی و یک مسئله ابهام بر انگیز بنیادی و بینشی در چگونگی اداره سازمان و نحوه ارائه خدمت،  در تفکر و مشی مدیریتی شما وجود دارد؟

آیا انجام امور مدیریتی به صورت وارونه ، شخص مدیر را به بهبود عملکرد ،که هدف اصلی او باید تلقی شود و به سوی مقاصدی مخاطب طلب ،هدف گیری شده،و در جریان باشد،اورا به مقصد نهایی خواهد رساند؟ در این حالت، قطعا پاسخ منفی خواهد بود و چنین رویکردی،مسلما اتخاذ روشی کاملا اشتباه در تفکر مدیریتی است! حالا سوال و  انتظار از این دسته از مدیران این است که،آقای مدیر! با توجه به شرایطی که در آن قرار گرفته اید،چرا تغییرجهت مثبت(positive redirection) نمی دهید؟

آیا معتقدیدکه ،منتقدان و معترضان به اشتباه یا به عمد ،رفتارهای عملکردی و مدیریتی شما را زیر سوال می برند و شما را به چالش می کشند؟فکر نمی کنید بالحاظ چنین موضع مدیریتی و اصرار بر ادامه آن ،فرصت های بزرگ و فراوانی را یکی پس از دیگری از دست می دهید؟و یا چرا اندرز های مشفقانه و سازنده را نمی شنوید و با انتخاب بهترین های آن ،به اصلاح اشتباهات (هر چند کوچک) و یا تکمیل اقدامات عملیاتی(هر چند بزرگ)خود نمی پردازید و آنهارا رفع و اصلاح نمی کنید؟

و با تغییر جهت مثبت و تامل در مورد نقدهای صورت گرفته که بر اساس تاکیدات عقلی ونقلی ، ممکن هست بسیاری از آن ها ،وارد و صحیح باشد،به منتقدان خود واکنش مثبت نشان نمی دهید و آتش روشن شده در زیرپای مدیریتی خود را با تدبیر و درایت و با ایجاد امید، خاموش نمی کنید؟آیا تغییر جهت مثبت را مغایر شان و منزلت مدیریتی و خود می دانید و یا اینکه آیا فکر نمی کنید پاسخ مثبت روشمند و عقلایی ،بازخورد مشخص مثبتی را به معترضان و نقادان نشان می دهد و از گسترش و تقویت مخالفت ها و احتمالا فضاسازی ها از جانب آنان، می کاهد؟مدیران مجرب و کاردان و اندیشمند واقفند که اصولا انتقادات و نقدهای اولیه در صورت عدم توجه جدی از طرف مدیران،بزودی به واکنش های منفی(negative reaction) منجر خواهد شد و ، شاید بدون توجه جدی به این که با چه دقتی و مستند به چه مدارک و اسنادی، صورت می گیرد،به تضعیف اعتماد و تخریب تعاملات وگسیختگی روابط مدیریتی و سازمانی انجامیده و ادامه این وضعیت ،به شخصیت حقیقی و حقوقی اشخاص در هر رده و منصبی که باشند آسیب می رساند،و فضای مسموم و تیره ای را ایجاد می کند که متعاقبا ممکن است به لجبازی و واکنش های سخیف بیانجامد و اعتماد و اطمینان فیمابین سازمان، مدیران و مخاطبان ،که اصولا مردم هستند را از بین می برد و بنابراین، بی اعتمادی و عدم اطمینان و ایجاد فاصله ،باعث اشتباهات افزونتر و اظهار نظرهای غیر کارشناسانه تر و افزایش برخوردها ی غیر مدیریتی شده وبا بی ثبات تر کردن شرایط و متزلزل کردن روابط و تعاملات ،ضمن مانع تراشی و جلوگیری از روند بهبود عملکردها،اهداف سازمانی و تامین خواسته های مخاطبان سازمان را،یا به تعویق می اندازد و یا ناخواسته به مرور زمان، علیرغم نیت صادقی که در طرفین می تواند باشد، عمده دستاوردها را که با مشقت بدست می آیند، متروکه،یاتخریب و ویران می سازد!

ودر نتیجه آثار زیانبار این عدم نقد پذیری و در نتیجه عدم تعامل و همراهی، بر دوش مخاطبان بی تقصیر در میان طرفین ،یعنی مردم و سازمان ،باقی می ماند!چرا که در هر صورت، هیچ تردیدی وجود ندارد که مدیران ،ممتاز باشند یا نباشند،خود را برتر بدانند یا ندانند ،خدمت بکنند یا نکنند،دائمی و جاویدان بر مسند خود باقیماندنی نیستند،اما مردم به عنوان دارائیهای ثابت و سرمایه های بی بدیل انسانی و اجتماعی و  صاحبان اصلی سازمان ها و نهادها، ماندگارند!! ودر آینده تاریخ بر چگونه بودن مدیران ، خوب یا بد،موفق یا ناموفق ،خادم یا خائن ،قضاوت خواهند کرد!

بنابراین تفاهم،اعتماد،ثبات،هم افزایی و همگام شدن با صاحبان ایده ها،طرح ها و پیشنهادات سازنده،نیاز لاینفک امروز مدیران با تمامی اشخاصی است که بدون هیچ خواهش شخصی و زیاده خواه و منفعت طلب،رفتارهای مدیریتی مدیران منتخب خود را واکاوی و آنها را متعهدانه،نسبت به حقوق مردم،نقد دلسوزانه و کارشناسانه می کنند!

مدیران مدبر و خادم،از نقدهای سازنده منتقدان تیزبین ،معتقد و متعهد،با درایت و تدبیر خود،استقبال کرده و با تمسک به آنها پلهای مستحکمی را برای عبور موفقیت آمیز از موانع و مشکلات،برای ارائه خدمات هر چه بیشتر و پایدارتر به ولی نعمتان خود، می سازند.

مدیران کارآمد،پلهای پیشنهادی راه گشا را، که معبر سازندگی ،خدمتگزاری و موفقیت هستند را ،نسنجیده و لجبازانه ،تخریب نمی کنند! زیرا به صورت بدیهی ،اصولا مدیران باید بدانند و قطعا می دانند،اگر امروز با هر دلیل و با هر شرایطی ، امکانی  فراهم شده است و در مسند مدیریت قرار گرفته اند، الزاما این مصدر نشینی معنایش این نمی تواند باشد که،فقط ایشان ،متشخص ، استثنایی  و بهترین  هستند و عالیترین نظر مدیریتی را دارند!

فراموش نکنیم که، فقط خود ستایان افزون خواه و آزمند، به خود مدیر انگاری صرف(self managed) روی می آورند و با رویا پردازی ، بر ستون های سست و متزلزلی تکیه می کنند که هرآن ممکن است فرو بریزند و همه آمال دور و دراز او، همانند رشته ای، بافته و یا نابافته ،به پنبه ای در هم تنیده وسردرگم تبدیل  شوند! آن چنانکه آن سویش ناپیدا باشد!

مدیران شایسته ،هوشیار ،کاردان ،مجرب و مهذب ، عاقلانه از عقول شایستگان و  نقادان و حتی معترضان ، به عنوان مشاورانی  ،که خود داوطلبانه پیش قدم معاضدت و همراهی شده اند،یاری خواسته و از نظرات و طرح های آنها ، بهره گرفته و  نردبان مدیریت خود را برای ارائه خدمت هر چه بیشتر و بهتر ،محکمتر می سازند و با مساعدت و همگامی همه همراهان،با توان بیشتر و  شایستگی بهتر ،دوران خود را با افتخار و سرافرازی به پایانی رستگار ملحق می کنند!

در غیر این حالت، کافی است آقایان مدیر، یک نگاه واقع بینانه و سنجیده به آن بخش از  فراگرد و حاصل  تفکرات مدیریتی خود،که اکنون در میدان مدیریتشان، ظاهرا جنبه عملیاتی پیدا کرده اند و در میدان نقد مخاطبان و نقادان و معترضان قرار گرفته اند بیاندازند، تا معنای  توضیحات روشنگر و سازنده فوق را واضح تر در یابند واگر مایل بودند آن را نقشه راه آینده خود سازند!

یک سوال مدیریتی

” یک سوال مدیریتی”

می توان مطلب را با این سوال آغاز کرد که:آیا به عنوان یک مدیر هدف شما بهبود عملکرد،جلب رضایت و اعتماد مخاطبان و موفقیت در مدیریتی که تقبل کرده اید،می باشد؟اگر پاسخ مثبت است و شما مدیری معتقد به منطق و استدلال و مشارکت دادن و بهره بردن از اندیشه های سازنده صاحب نظران در تفکرات مدیریتی خود هستید و خود را مدیری کاردان و کارآمد و با هوش و دارای سبک مدیریتی و متمایز و در عین حال پاسخگو می دانید وروش های  مدیریتی خود را در جایگاهی که برگزیده اید،حداقل خودتان می ستایید،پس چرا در مقابل هجمه ای از انتقادهای منتقدین و معترضین که بیان می دارند که روش و رفتارهای مدیریتی و عملیاتی شما از منظر بسیاری از ذینفعان سازمان غیر قابل قبول است،واکنشی در خور و مثبت را بروز نمی دهید؟و کماکان به ادامه روند رفتارهای متناقض وغیر مقبول خود(البته از منظر منتقدان)همچنان اصرار می ورزید؟آیا در چنین شرایطی تصور نمی کنید که معترضان و نقادان اینطور تامل و تحلیل می کنند که یک مشکل اساسی مقصودی و نگرشی و یک اعتقاد ابهام بر انگیز بنیادی و بینشی در چگونگی اداره سازمان و نحوه ارائه خدمت،  در تفکر و مشی مدیریتی شما وجود دارد؟

آیا انجام امور مدیریتی به صورت وارونه ،قادر است شخص مدیر را به بهبود عملکرد ،که هدف اصلی او تلقی می شود و به سوی مقاصدی مخاطب طلب ،هدف گیری شده،و در جریان است،اورا به مقصد نهایی خواهد رساند؟ در این حالت قطعا پاسخ منفی خواهد بود و چنین رویکردی،اتخاذ روشی کاملا اشتباه در تفکر مدیریتی است! حالا سوال و  انتظار از این دسته از مدیران این است که،آقای مدیر،چرا تغییرجهت مثبت نمی دهید؟آیا معتقدیدکه ،منتقدان و معترضان به اشتباه یا به عمد ،رفتارهای عملکردی و مدیریتی شما را زیر سوال می برند و آن را به چالش می کشند؟فکر نمی کنید بالحاظ چنین موضع مدیریتی ،فرصت های بزرگ و فراوانی را یکی پس از دیگری از دست می دهید؟ چرا اندرز های مشفقانه و سازنده را نمی شنوید و با انتخاب بهترین های آن ،به اصلاح اشتباهات (هر چند کوچک) و یا تکمیل اقدامات عملیاتی(هر چند بزرگ)خود نمی پردازید و آنهارا رفع و اصلاح نمی کنید؟و با تغییر جهت مثبت و تامل در مورد نقدهای صورت گرفته که بر اساس تاکیدات عقلی ونقلی ممکن هست بسیاری از آن ها ،وارد و صحیح باشد،به منتقدان خود واکنش مثبت نشان نمی دهید و آتش روشن شده در زیرپای مدیریتی خود زا با تدبیر و درایت خاموش نمی کنید؟آیا چنین تغییر جهت مثبتی را مغایر شان و منزلت مدیریتی خود می دانید و یا اینکه فکر نمی کنید پاسخ مثبت روشمند و عقلایی ،بازخورد مشخص مثبتی را به معترضان و نقادان نشان می دهد و از گسترش و تقویت مخالفت ها و احتمالا فضاسازی ها می کاهد؟مدیران مجرب و کاردان و اندیشمند واقفند که اصولا انتقادات و نقدهای اولیه در صورت عدم توجه جدی از طرف مدیران،بزودی به واکنش های منفی منجر خواهد شد و ، شاید بدون توجه جدی به این که با چه دقتی و مستند به چه مدارک و اسنادی، صورت می گیرد،به تضعیف اعتماد و تخریب تعاملات و روابط مدیریتی و سازمانی انجامیده و ادامه این وضعیت ،به شخصیت حقیقی و حقوقی اشخاص در هر رده و منصبی که باشند آسیب می رساند،و فضای مسموم و تیره ای را ایجاد می کند که متعاقبا ممکن است به لجبازی و واکنش های سخیف بیانجامد و اعتماد و اطمینان فیمابین سازمان، مدیران و مخاطبان که اصولا مردم هستند را از بین می برد و بنابراین بی اعتمادی و عدم اطمینان بیشتر و ایجاد فاصله ،باعث اشتباهات افزونتر و اظهار نظرهای غیر کارشناسانه تر و افزایش برخوردها ی غیر مدیریتی شده وبا بی ثبات تر کردن شرایط و متزلزل تر کردن روابط و تعاملات ،ضمن مانع تراشی و جلوگیری از روند بهبود عملکردها،اهداف سازمانی و تامین خواسته های مخاطبان سازمان را،یا به تعویق می اندازد و یا ناخواسته به مرور زمان، علیرغم نیت صادق طرفین، عمده دستاوردها را متروکه،تخریب و ویران می سازد!ودر نتیجه آثار زیانبار این عدم نقد پذیری و سپس عدمتعامل و همراهی بر دوش مخاطبا ن بی تقصیر طرفین ،یعنی مردم و سازمان ،باقی می ماند!چرا که در هر صورت، مدیران ،ممتاز باشند یا نباشند،خود را برتر بدانند یا ندانند ،دائمی و جاویدان بر مسند خود باقیماندنی نیستند،اما مردم به عنوان دارائیهای ثابت و سرمایه های بی بدیل انسانی و اجتماعی و  صاحبان اصلی سازمان ها ماندگارند!!بنابراین، تفاهم ،اعتماد،ثبات،هم افزایی و همگام شدن با صاحبان ایده ها ،طرح ها و پیشنهادات سازنده،نیاز لاینفک امروز مدیران با  تمامی اشخاصی است که بدون هیچ خواهش شخصی  افزون خواه و منفعت طلبی،رفتارهای مدیریتی مدیران منتخب خود را نقد دلسوزانه و کارشناسانه می کنند!مدیران مدبر و خادم ،از نقدهای سازنده منتقدان تیزبین و معتقد و متعهد ،با درایت و تدبیر ،استقبال کرده و باتمسک به آنها ،پل های مستحکمی را برای عبور موفقیت آمیز از موانع و مشکلات ،برای ارائه خدمات هر چه بیشتر و پایدارتر به ولی نعمتان خود، می سازند.مدیران کارآمد،پل های پیشنهادی راه گشا را،نسنجیده تخریب نمی کنند! اگر امروز با هر دلیل و با هر شرایطی ، امکانی  فراهم شده است و در مسند مدیریت قرار گرفته اید ،الزاما معنایش این نمی تواند باشد که،فقط شما متشخص ، استثنایی  و بهترین  هستید و عالیترین نظر مدیریتی را دارید!فراموش نکنید که فقط خود ستایان افزون خواه، به خود مدیر انگاری صرف روی می آورند و با رویا پردازی ، بر ستون های سست و متزلزلی تکیه می کنند که هرآن ممکن است فرو بریزند و همه آمال آنها ،همچون پنبه ای ،رشته شوند!

  1. مدیران شایسته ،هوشیار ،کاردان ،مجرب و مهذب ، عاقلانه از عقول شایستگان نقاد، به عنوان مشاوران بی مزد و منت ،بهره گرفته و  نردبان مدیریت خود را برای خدمت هر چه بیشتر و بهتر ، می سازند و با مساعدت و همگامی همه همراهان،با شایستگی ،دوران خود را با افتخار و سرافرازی به رستگاری ملحق می کنند!

در غیر این حال،یک نگاه واقع بینانه و سنجیده به فراگرد و حاصل  تفکرات مدیریتی اتان،که اکنون جنبه عملیاتی پیدا کرده اند و در میدان نقد مخاطبان و نقادان و معترضان قرار گرفته اند ،معنای این توضیحات روشنگر و سازنده را روشنتر خواهند ساخت!

برنامه راهبردى Strategic plan

برنامه راهبردی

             ( Strategic plan)

تداوم توسعه و پایداری آن در سازمان ها ،برای دستیابی به اهداف بلندمدت سازمانی،(البته همزمان با دارابودن برنامه های کوتاه وبلند مدت،که درشرح وظایف سازمان ها به تفصیل  بیان می شود و شامل خدمات گوناگونی است)منوط به برنامه ریزی راهبردی (strategic planning)یا  استراتژیک است.اهداف بلندمدت و ترسیم آرمان های بلند نظرانه و اساسی نیاز ضروری سازمان ها برای بقا و تداوم فعالیت های آنها به شمار می آید،و در مواجهه با خواست ها و نیازهای متنوع و عدیده آحاد جوامع بشری و اختصاصا در جامعه مورد نظر در بحث ما ،یعنی جامعه شهری(urban community)  همانند شهروندان ساکن در حوزه کلان شهری مانند شهر رشت،سازمان های ذیربطی مثل شورای شهر و شهرداری ناگزیر به اتخاذ فرآیندی با عنوان برنامه های استراتژیک هستند،که می دانیم در نگاه کارشناسانه علمای مدیریت ،برنامه ریزی استراتژیک،یک فرایند است،و اساسا استراتژی ،چشم انداز و افق تعیین شده یک سازمان و یک واحد تولید کننده خدمت فعال در فرایندی طراحی شده که بر کلیه امور در حوزه فعالیت سازمان خود جاری و مشرف است،محسوب می شود و در بلند مدت  دارای مقصدی مشخص و هدفی آرمانی است.بنابراین به عنوان یک اصل اساسی در دستور کار مدیران ارشد شهری ،تعیین استراتژی و ترسیم برنامه هایی با مقاصد و اهداف مشخص و دور نگر ،در واقع بکارگیری روشی هوشمندانه و مدبرانه با آگاهی از فرصت ها و تهدیدها در فرایندی کاملا تدبیر شده شناخته می شود. اعتقاد مدیران سیاستگذار و اجرایی به داشتن برنامه های راهبردی در سازمان،به این معناست  که برای ارائه خدمات پایدار به شهروندان که طالب ملزومات شهری رفاه ساز و آرامش دهنده، در ابعاد نرم و سخت افزاری هستند،آنان می دانند که چه دارند و چه می خواهند وچه عملکردی را باید داشته باشند تا به مقصد و مقصودی که تعیین کرده اند به درستی دست بیابند.حالا مسئله اصلی اینجاست که بطور بدیهی ،برنامه ریزی استراتژیک در گام اول جنبه نظری و پیش بینی دارد و با برنامه ریزی و طراحی آن، بر اساس داشته ها و خواسته ها که  پیشنهادی و مفروض اند،قابل تدوین است،و تا اینجای کار چنین برنامه وزینی ،در عین حال که بر روی کاغذ و در کلام، عملی و شدنی است،لیکن نباید فراموش کرد که این برنامه ها تا این مرحله فقط نظری و قابل گفتمان است و می شود آن را زیبا و جذاب و دلنشین به اطلاع مخاطبان نیز  در جامعه شهری رساند و آنها را امیدوار به ارائه خدمت در آینده ،آن هم از نوع مطلوبش ،منتظر نگه داشت و از تاکید بر دریافت مطالبات  خود در زمان حال دور و فشارها را از دوش مدیران کم کرد.

اما آیا این برنامه تدوین شده که با تبلیغ زیاد به اطلاع مردم هم رسیده است در مرحله اجرا و ممکن شدن،واقعا دارای جنبه های عملیاتی هست یا خیر؟محقق شدن این مرحله،مسئله مهمی است که از طرف مدیران ارشد و اجرائی سازمان که موضوع برنامه را اعلام عمومی کرده اند باید پاسخ داده شود!

از طرف دیگر برای تهیه یک برنامه استراتژیک که قابلیت انجام شدن داشته باشد ،نکات مهمی وجود دارند که البته بسیار موجز در این کوتاه نوشتار به چند مورد از آن می پردازیم و توجه و توضیح بیشتر در مورد آنها را از سیاستگذاران و مدیران برنامه ریز شهری طلب می کنیم!

1-ما و سازمان تحت مدیریت مان در حال حاضر کجا هستیم؟

(Where are we and our organization right now?)

پاسخ این سوال را می توان با روشن کردن جواب سوالات زیر بدست آورد :

1-آیا درک عمیق از شرایط موجود در محیط فعالیت سازمان و مخاطبان آن وجود دارد؟

2-آیا آگاهی کامل از منابع در اختیار همچون منابع مالی موجود است؟

3-آیا شناخت کافی از توان و استعداد بالفعل و بالقوه کارکنان و سازمان داریم؟

4-میزان کیفیت فعالیت ها و ارزش مداری اهداف از نظر کارکنان و گروه های ذینفع و مخاطبان سازمان به چه میزان است؟

5-آیا اعتماد و اطمینان متقابل بین سازمان و مدیران آن با آحاد جامعه شهری و مسئولان و مدیران دیگر سازمان ها ونهاد های مرتبط که در انجام امور شهری سهیم هستند وجود دارد و یا تدبیر شده است؟

6-و….  ؟

2- ما و سازمان تحت مدریت مان کجا می خواهیم باشیم؟

(Where do we and our organization want to be?)

مقصود از این سوال نیز در جواب سوالات زیر نهفته است:

1-اهداف و آرمان های ما کدامند؟

2-نیازهای اولویت دار ما چه هستند و وضعیت مطلوب برای مدیران چگونه تشخیص و تعیین شده اند؟

3-علایق و خواسته های مخاطبان سازمان چیست و به چه نحو ی و با چه زمانبندی،دسته بندی شده اند؟

4-اولویت بندی تقاضاها در مرحله عملیاتی شدن با چه مکانیزم اجرایی و چگونه کارسازی و تعریف شده اند؟

5-و…..؟

3-ما و سازمان تحت مدیریت مان چگونه می توانیم به هدف و آرمان خود برسیم؟

(How can we and our organization reach our goal?)

پاسخ این پرسش نیز با روشنگری این مطالب خواهد بود که:

1-چه برنامه راهبردی را برای سازمان تدوین کرده ایم؟

2-چه مقدار از این برنامه امکان عملیاتی و اجرایی دارد؟

3-آیا به عوامل موثر در تاثیرپذیری مدیریت و سازمان از تغییرات محیطی و مدیریتی توجه شده است یا خیر؟

4-آیا فرضیات و واقعیات گردآوری و تدوین شده،متاثر از گذشته،مسلط به حال و معطوف به آینده تقویم شده است؟

5-و….؟

4-ما و سازمان تحت مدیریت مان چگونه مسیر حرکت و پیشرفت مان را نظارت و کنترل و اجرا خواهیم کرد؟

 ( how will we and our organiztion monitor and control and make our progress)

در پاسخ این سوال نیز ضروری است مشخص شود که:

1-منابع انسانی و کارشناسی و ابزار و امکانات و تواناییها ی اجرایی ما و سازمان چیست؟

2-منابع مالی برنامه ها و  پروژه های مستتر در آن ،از کجا و چگونه تامین خواهند شد؟

3-آیا میزان و نحوه همکاری و همراهی سایر سازمان ها و عوامل مرتبط و دخیل در انجام پروژه ها مشخص شده است؟

4-ابزار نظارت و کنترل و ارزیابی ما کدامند؟

5-آیا زمان مطمئن و مطولی برای اجرای برنامه ها در اختیار مدیران سازمان وجود دارد ،و یا قرار داده خواهد شد، یا اینکه مدیریت ها همواره با تهدیدات عدم تداوم و پایداری در دوره مدیریت خود مواجه خواهند بود؟

6-و…..؟

اکنون با لحاظ توضیحات فوق الذکر که البته بسیار مختصر و تیتروار بیان شد ،آیا می توان این انتظار را داشت که مسولان سیاست گذار و مدیران اجرایی خادم،به صورت مکتوب و احصاء شده ،توضیح دهند که در کنار برنامه های کوتاه مدت و میان مدت ،چه برنامه ریزی بلندمدتی(راهبردی)را برای موکلان خود در شهر تدارک دیده اند تا به عنوان یک خدمت پایدار برای رفاه و آسایش شهروندان در اختیار آنان در حال حاضر و در آینده قرار بگیرد؟یا اینکه در برخورد با مسائل و مشکلات شهری خواسته یا ناخواسته ،به صورت روزمره و باری به هرجهت روبرو شده و بدون برنامه تمهید شده ،و به مرحله عمل درآمده ،ایام خدمت و خدمتگزاری آنان ،در حال به سر آمدن است؟

بی تردید شاید این سوالی اساسی باشد که با توجه به نزدیک شدن به ایام انتخابات ، در ذهن تک تک شهروندان وجود دارد و به دنبال پاسخ آن از نمایندگان و مدیران منتخب خود می باشند!