” عهد و جبران”

“عهد و جبران”
✍: محمد ابراهیم خلیلی

در خلوت خود، می اندیشیدم که:
شاهین نقد مهتران، به قدر عقول کهتران، در میزان و ترازوی بودن و یا نبودن، تَراز می گردد و آرامش می یابد. نه به اُولی کردن خواهش ها، در قبال فروهانیدنِ میل و صبرِ صابرها و از کف رهانیدن ذیقیمت ترین داشته ها و فرصت ها.

آنچنانکه کراراً در اقاریرِ بزرگان، آمده است و می‌آید و می دانی!

چرا که به قدر یقین، قدر زر، زرگرشناسد و قدر اسباب، مسبب.

به یقین، یخِ رنجورِ فَصل، ذوب خواهد شد، اما، آیا یک بار دیگر، آن حقیقتِ مذاب و شیدایِ افشان گیسو، یعنی حضرت ِآدمِ فتبارک الله، همو که در عالمِ ذَر، فِطرت الله را گردن نهاد و جام قالوا بَلی را نوشید، اما به طُرفَه العینی مطیع وَساوِس خنًاس شد و به یک وسوسه، پرده برانداخت و یکباره، بر خواسته ای اغواگر باخت، می تواند از سر صدق و وثوق، کشتی طوفان زده انسانیت را، به دریای مشتاق و بَحر مقصود و اقیانوس صبر و انتظار، وصلِ صادق دهد و فرهاد گون و عاشق وَش، تنِ خسته و رنجورِ آدم عهد شکسته را، به آرامشِ ساحلِ آن حَی لایَموت، شیرین وار، دفعه ای دیگر بِسایَد و در ظَلِ ابدی آن آرام، و صد البته جاویدان، بیاساید؟

یا اینکه در غفلتی دیگر، وسوسه ها، صِرافت ها و آمالِ شباب و خامی از یک سو، و سرمای فراق و تناقض جهل و عقل از جانبی دیگر، مجدداً اُولی ها را، اَوّل کرده و زِهِ حوصله و صبوری انسانِ مومن را، در تنگاتنگ کمان بی صبری و خواهش ها، اِلی آخر کشیده ، و باره ای دیگر، عامل رَجمی می شود که، علیرغم میل درون ، آن خَرامانِ جَنت مکان را، به کرانه های بعید و یخ زده دور دست ها، در سرای آمال و جیفه دنیا بُرده و در هپروتِ ماندن یا نماندن، به اُوهامِ چگونه بودنِ رَجعتِ دوباره به جَنّتِ باقی، در سرای فانی بِسِپارَد؟

شگفتا،
عجب بار گران و مسئولیتِ سنگینی است خلیفة اللهی!
الله اعلم…!

پاسخ دهید