مدیران منتخب؛ شغل اندیش یا حرفه گرا

“مدیران منتخب؛ شغل اندیش ‌یا حرفه گرا”
✍️: محمد ابراهیم خلیلی

دولت سیزدهم با رویکرد اصول گرایانه، با انتخاب مردم و با عزمی راسخ ، دوره چهار ساله اول خود را آغاز کرده است. اما حالا، اگر بر اساس آنچه که از زبان برخی و یا در بعضی از رسانه ها مطرح می شود که، فساد در تعدادی از به اصطلاح مدیران گذشته ،مسئله ساز بوده است، در مقابل باید تامل کرد که کم دقتی و سهل انگاری در انتخاب مدیران آینده نیز ، به نوعی می تواند پاشنه آشیل مدیریت در اداره کشور در دولت فعلی گردد.
باید توجه داشت که، یک نکته اساسی در مورد اشخاصی که قرار است یک جایگاه مدیریتی را، در هرسطحی از هر سازمانی، به خود اختصاص دهند، وجود دارد و آن عبارت از این نکته بسیار مهم است که، از پنجره نگرش آن فردِ منتخب و در اصطلاح مدیر، جایگاه ای که برای او در نظر گرفته می شود آیا؛
۱– یک شغل(occupation)،
۲– ویا یک حرفه(profession)،
محسوب می شود؟
بیان این سوال برای این است که، از هر منظری که به جایگاه های مدیریتی نگاه شود، یک تعبیر مشخص و یک منشاء تاثیرگذاری و اثربخشی معین را از آن شخصی که به عنوان مدیر تعیین می شود، می توان ملاحظه نمود و یا انتظار داشت.

بدین صورت که:
۱– آیا فرد منتخب دارای نگاه کارکردی ساده، معمولی و عام اندیش، از روزنه باریک شغل اندیشی است.
۲– یا اینکه واجد بینش سازنده و رویکرد آبادگر ساختار گرا، راهبردنگر و رهبر محور، از
پنجره باز و روشن حرفه ای گرایی است.

زیرا،برای دستیابی به اهداف مهم سازمانی، باید برآیند سازنده و بهره ور محور، از رویکردهای کلیدی فرد مدیر، در چشم انداز دریچه های فوق الذکر کاملا واضح و قابل ارزیابی تر ملاحظه شوند.
چرا که، سازمان بخشی، نظم دهی، اثرگذاری، نظارت، کنترل و نتیجه گرا بودن، مشخصه مهمِ در نگاه ویژهِ مدیر حرفه ای، به امور واقع و مرتبط، در حوزه وظایف مدیران و سازمان‌هاست.

از این باب که، درمنظر رویکرد راهبرد نگر، حرفه ای گرا و مدیریتی، باید مشخص باشد که چنین‌اشخاصِ اصطلاحا مدیر، جایگاه مکتسبه را، شغلی می دانند، یا حرفه ای؟ یا اینکه باری به هر جهت، روزگذران و اساسا کم خاصیت اند، و یا تاثیر گذار، تحول گرا و نتیجه بخش؟ زیرا این نوع نگرش، میزان گستره خیرخواهانه و منافع طلبانه اجتماعی را، در حوزه مسئولیت پذیری، عینیت عملی می پوشاند و توقع جامعه هدف را واقعی تر و صادقانه تر، برآورده می سازد. مخصوصا که، مصادر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، و …،که جایگاه افراد با صلاحیت، متعهد، متمایز، متخصص، مجرب و نتیجه طلب باید باشد ، رویکردهای مدیریتی ‌حرفه ای مقید را، عمیق تر طلب می کند، تا پذیرش نگرش های شغل گرای سطحی و معمولی ، از افرادی که عمده تلاش و فعالیت آن ها در جنبه های عادیِ مدیریتی-خدماتی و …، صورت می گیرد.اقداماتی که به عنوان ابتدایی ترین بخش از وظایف مدیران در شرح وظایف سازمان ها تعریف شده اند و در دستور کار روزانه ابواب جمعی آن قرار دارند.

در عین حال شاید، رویکرد مدیر از منظر شغل گرایی ، نه حرفه ای گرایی در اندیشه مدیریتی، مذموم هم نباشد اما، احتمالا چنین نگاهی، فقط می تواند الگو سازی مدیر شغل گرا، در اقدامات اندکی مهمتر از معمول باشد، که ممکن هست در آینده، به صورت کم بازده صورت گیرد. هر چند که از مدیرانی با چنین گرایشی، بندرت می توان اقدامات چشم گیر و خارق العاده را، حتی در دراز مدت مشاهده نمود، الا شعارها و وعده های بزرگ و سرخرمنی، که امروز را به فرداها حواله می دهند! فرداهایی که فقط سنوات پرکن پرونده کارگزینی شغل گراهاست، نه زیر ساخت ساز خیر رسان و خدمات ده مستمر و پایدار ، برای تامین سعادتمندی و رضایت‌ بخشی در زندگی فردی و اجتماعی مردم. یعنی همان مسیر مطلوب تری که به صورت بدیهی مدیران حرفه ای دنبال می کنند!
بنابراین ، قطعا مشخص بودن نوع تفکر شغل گزین و کارکرد گرای روز مره و عادی در افراد، نمی تواند مطلوب دولت «ما می توانیم » باشد . اما در مقابل، هویدا بودن اندیشه های ساختارساز و راهبرد نگر در مدیران حرفه ای اندیش، توصیفی متقاعد کننده تر را، به جامعه مخاطب دولت معتقد به «ایران مقتدر» القاء می کند. در این حالت، مردم میزان توقعات خود از مدیران را، بر همان پایه و سطحی که از مدیر منتخب در می یابند ، مورد ارزیابی و قضاوت‌ خود قرار می دهند و انتظارات متناسب با آن را نیز از مدیران، طلب می کنند.

اصولا نباید تردید کرد که، نبود توانمندی در شخص مدیر منتخب، برای اولویت شناسی در طرح ها و پروژه های ضروری و مورد نیازمردم، کسری بودجه، عقب ماندگی درآمدی، فقدان فعالیت های پایه در زمینه فعالیت های اقتصادی-معیشتی، نبود نگاه راهبردی در برنامه ها، عدم اعتماد کافی اجتماعی به مدیران در برخی از سازمان ها، بیکاری، حاشیه نشینی، ضعف تعهد سازمانی در ابواب جمعی سازمان، عدم وجود برنامه راهبردنگر برای فرهنگ سازی و تحقق بخشی حقوق شهروندی ، بلحاظ افزایش آثار تعهد شهروندی در زیست اجتماعی، کاستی فزاینده در خدمات دهی، و…، حاصل برجای مانده از نگاه مدیرانی با رویکرد شغل گرایانه است.

از همین روی و براساس تجربه و دانش مدیریتی، بنظر می رسد که، پارادایم قدرت در عرصه مدیریت، نگرش و عملکرد حرفه ای و حرفه ای گرایی در مدیریت را، اثربخش تر، استوارتر و نتیجه گراتر می داند و دستاورد آن را نیز خیر عمومی، سعادت اجتماعی، ایمنی جمعی، رفاه جامعه، توسعه و پایداری زیرساخت ها، و اقتدار حاکمیتی،در تداوم رضایت مندسازی و آرامش بخشی در جامعه و مجموعه شهروندان می شمارد.

بنابراین با توجه به اهمیت جایگاه های مدیریتی، خصوصا در مصادر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و …، قاعدتا باید افراد بر پایه شایستگی های صلاحیتی و عمدتا اکتسابی، که در میدان به دست آورده و در عمل ارائه کرده اند، توسط مدیران ارشد دولت، بدرستی انتخاب شده و مسئولیت داده شوند، نه بر اساس ظرفیت های انتصابی، لابی های مراکز قدرت و یا رانت های رنگارنگ، که ممکن است بنا بر مصالح و منافعی آن را کارسازی و ایجاد کرده، و بواسطه آن ها جایگاه های مدیریتی را فتح نمایند.
به هر حال، بدیهی است که مدیران حرفه ای و شایسته، که متکی بر صلاحیت ها، دانش، ظرفیت و قانون مداری، توان تبدیل استراتژی به عمل و دانش به برنامه و اقدام را دارا هستند و نیازهای اجتماعی جامعه مخاطب را، در زیست مدنی رضایت مندانه ، با حفظ ارزش های اعتقادی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و…را، بهتر می شناسند،می توانند در تامین و حفاظت از منافع و مصالح مردم، در چارچوب ساختارهای نظام، حاکمیت ، قانون و سازمان متبوعه با خدمات سازنده و شایسته پوشش دهند و مطالبات بحق و مورد تقاضای مردم را برآورده سازند.
چرا که، انجام خدمات عمومی حداقلی و روزمره، از نگاه مدیران حرفه ای نه تنها مزیت و افتخار مدیریتی تلقی نمی شود،بلکه زنگ خطری است برای اگاه شدن از اقدامات کم حاصل و روزانه مدیران شغل اندیش، که عمده فعالیت آن ها بر اساس پیشامدهای روزانه و اتفاقی صورت می پذیرد، و قویا نشانگر پس رفت در ارائه خدمات توسعه ای، پایدار و رضایت مندانه به مردم است.، و اصولا بدون هیچ شائبه ای ، با توجه به شعار ایران قوی در بدنه دولت فعلی، به هیچ شکلی قابلیت توجیه و پذیرش را هم ندارد.

البته بدیهی است که، مدیران حرفه ای از اقدام تبلیغی و وعده های
خدماتی پوپولیستی ، که نگاهی از پنجره شغل گرایی(occupational) به مسند مدیریت است، به جد، اجتناب می کنند و سرودن شعارهای زیبا را به همان شغل گراها می سپارند.
در ادامه به این نکته نیز باید توجه داشت که، اساسا، توان تبدیل استراتژی به عملیات، پرهیز از تئوری پردازی صرف ،اجتناب از سرودن شعار و وعده، قانون مداری، زیرساخت سازی برای پیشرفت و توسعه ،اثربخشی سازمانی، افزایش کارآیی و کیفیت در خدمات، جلب اعتماد و رضایت عمومی در جامعه مخاطب و…، و ایجاد تحول و تغییرات مطلوب و مقبول ، برای خروج از وضعیت نامطلوب ، مزمن و ناخوشایند و…، نیازمند مدیران کارآمد با پسوند حرفه ای ها(professionals) در مصادر تمامی مدیریت ها در جامعه است، و نه حتی حرفه ای های شغل گرا، که مصدر بودن جایگاه را طعمه مناسبی برای شغل گزینی و حفظ منافع شخصی، گروهی و…، می دانند و ایام صدارت را در صیانت از جایگاه خود و حفظ وضعیت، به حال می گذرانند و حکم مُسکّن و روزمرگی را دارند.
همین طور نباید از نظر دور داشت که تبدیل نگاه صرفا شغلی به نگرش کاملا حرفه ای در مدیران، موضوعیت، قدرت و منزلت در مدیریت‌ را از نظر سازمانی و ساختاری اثربخش تر و نتیجه گراتر می سازد و بقاء، امنیت، اکرام، ایمنی، آسودگی و رضایت در جامعه و اقشار آن را، اساسی تر تامین می کند؛و از کجروی های تحلیلی در زمینه مشکلات مرتبط و کج سلیقه گی های انتخابی در باره طرح ها و برنامه های مدیریتی، به شدت می کاهد؛ و با تمرکز بر اولویت های هنجار ساز، خواسته های جامعه هدف را تامین و ثبات، توسعه، پایداری، رضایت مندی، آرامش و نشاط مطلوبتری را در زیست مدنی برای مردم فراهم می سازد.
از همین روی، تصمیم گیران ارشد،در انتخاب مدیران آینده، باید دقت نمایند که اگر مدیریت، شغل هم باشد که در حال حاضر، به نوعی هم هست، پس حداقل،باید مدیرانی که با نظر آنان انتخاب می شوند، چنانچه مدیرانی حرفه ای با صلاحیت های کافی هم نیستند، حداقل برای بقاء و تداوم مدیریت شغل گرایانه خود،حرفه ای تر عمل نمایند. شاید که با این رویکرد، منافع و مصالحی هم برای‌ مردم تامین گردد!
همان مردمی که در شعارها، ولی نعمت مسئولان و مدیران نام برده می شوند و هر دولتی هم که روی کار بیاید،بدون تردید، بر عهده آن دولت، حق مسلم دارند!